انتظار ظهور منجی هیچگاه به حقیقت نمی پیوندد مگر در صورتی که سه عنصر اساسی در آن محقق گردد:
1-عنصر عقیدتی:شخص منتظر باید ایمان راسخی به حتمی بودن ظهور منجی و نجات بخشی او اشته باشد.
2-عنصر نفسانی:زیرا شخص منتظر باید در حالت آمادگی دائمی به سر ببرد.
3-عنصر عملی و سلوکی:شخص منتظر باید به قدر استطاعت خود در سلوک و رفتارش زمینه های اجتماعی و فردی را برای ظهورمنجی فراهم نماید.
با نبود هر یک از این سه عنصر اساسی انتظار حقیقتا معنا پیدا نمیکند.
انتظار در درجه نخست ویؤه حیات و زندگی است ماهیت زندگی انسان با انتظار و امید به آینده عجین شده است به گونه ای که بدون انتظار زندگی مفهومی نداردو شور و نشاط لازم برای تداوم آن در کار نیست . حیا ت حاضر و کنونی ظرف پویایی تلاش و حرکت به سوی فردا و فرداهاست و این چنین حرکت و پویایی بدون عنصر انتظار ممکن نیست.
هر انسان زنده ای که در انتظار های خویشبه تداوم حیات می اندیشد و بقای خویش را انتظار دارد تمام حرکت و سکون خویش را در راستای این انتظار و در جهت متناسب با تداوم حیات قرار میدهد ولذا در روایات اسلامی می بینیم که انتظار فرج از افضل اعمال امت پیامبر شمرده شده است.یعنی ویؤگی انتظار در عمل در راه رسیدن به حیات است.شاید یکی از علل این گونه آموزش ها این بوده است که پیروان مهدی (ع) بکوشند تا خود را به امامشان نزدیک کنند و مانند او بیندیشند و امت با امام در انتظار به سر ببرند زیرا امام نیز در انتظار ظهور خود به سر میبرد.
آری! امام مهدی(ع) در چنین انتظاری به سر میبرد و با چنین ایمانی در این شب یلدای زندگی استوار و تزلزل ناپذیر ایستاده است و جامعه منتظر و امت چشم به راه نیز باید این ویژگیها را در امام موعود و منتظر خود نیک بشناسد و تا حد امکان مانند خود او در انتظار باشد.
انتظار کیفیتی روحی است که موجب به وجود آمدن حالت آمادگی است برای آنچه انتظار دارند و ضد آن یأس و نا امیدی است . هرچه انتظار بیشتر باشد آمادگی بیشتر است . اگر انسان مسافری داشته باشد که چشم به راه آمدن اوست هر چه زمان رسیدن او نزدیکتر گردد آمادگی برای آمدنش فزونی می یابد. حالت انتظار گاهی به پایه ای میرسد که خواب را از چشم میگییرد چنان که درجات انتظار از این نظر تفاوت میکند هم چنین از نظر حب و دوستی نسبت به آنچه را انتظار دارد تفاوت دارد.هرچه عشق به منتظر افزون باشد آمادگی برای فرارسیدن محبوب افزون میگردد و دیر آمدن و فراق محبوب دردناک میگردد تا بدانجا که انسان منتظر از خود بی خود میگردد و دردها و سختی های درد آور و مشکلات سخت خود را در راه محبوب حس نمیکند.
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که باز آیی
دائم گل این بستان شاداب نمی ماند
در یاب ضعیفان را در وقت توانایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
وی یاد توام مونس در گوشه ی تنهایی
حافظ،شب هجران شد،بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی